نوشته اصلی توسط
نسیم م
باسلام خانمی 27 ساله ام5 ساله ازدواج کردیم تویه واحد 50 متری زندگی میکنیم یه برادر همسرم هم با خونوادش طبقه بالای ما می نشستن تا این که 3ماه ونیم پیش تو یه سانحه تصادف هر4نفرشون کشته شدن.کل زند/یمون بهم ریخته همسرم بد اخلاق وبی حوصله شده اصلا برام وقت نمیزاره شبا همش توخواب ناله میکنه وداد میزنه گریه میکنه جوری که بعضی شبا تاصبح هیچکدوممون نمیخوابیم یه زمین داریم که اونجا درحال ساخت خونه بودیم تا این اتفاق افتاد خونوادش ازمون میخوان که بریم طبقه پایین اونا ساکن شیم تا کار ساخت خونه تموم شه اما من اصلا راضی نیستم چون خونوادش از کوچیک تا بزرگ عادت دارن که توهمه چیز دخالت کنن بعد از این اتفاقم دیگه هیچکدوم خونمون نمیان ومیگن به خاطر خونه پسر بزرگمون دلمون نمیاد دیگه اونجا پا بزاریم که این موضوع باعث ناراحتی هردومون شده.از همسرم خواستم که اینجا رو اجاره بده و فعلا جای دیگه مستاجر باشیم اما بخاطر خونوادش میدونم که جرات این کارو نداره.بعضی وقتا ازم میخواد که بچه دار بشیم اما من تواین شرایط اصلا صلاح نمیدونم.مدام یاسر مزاره یا خونه برادرش قران میخونه خیلی ناراحتم ازین اوضاع ازم توقع داره که مدام مثل یه مادر نازشو بکشم اصلا هم فک نمیکنه که داره برام کم میزاره به هر حال یه خانم هم نیازای خاص خودشو داره اصلا منو بیرون نمیبره مدام حرفای نیشدار میزنه بهم وتو موضوعات خیلی پیش پا افتاده هم به شدت طرفداری خونوادشو میکنه.دیگه اختلافاتمون خیلی بالا گرفته بارها ازش خواستم پیش یه مشاور بریم اما قبول نکرده همه ی اعضا خونوادش الان به زندگی عادی برگشتن به غیراز شوهرم دیگه نمیدونم چیکار کنم دیروز به شدت بحثمون شد .منم کنترلم رو از دست دادم و هرچی میتونستم بارش کردم خودم خیلی ناراحتم اما واقعا دیگه بریدم گاهی وقتا به طلاق فک میکنم دو بار خواستم حالت قهر به خونه بابام برم تا مجبور شه خودشو اصلاح کنه یا پیش مشاور بیاد اما مانع شده .خونوادش هم به جای راهنمایی و کمک مدام میگن که پسر ما خییلی احساساتیه و برادرزاده هاشو خیلی دوس داشتم خواهش میکنم کمکم کنید چیکار کنم ؟یه راهی پیش روم بزارین بگین چطور رفتار کنم واقعا افسرده شدم